درباره

آری آغاز عشق دوست داشتن است


سلام
یه مشت حرف دل برای همه آنهایی که دل دارن


آخرین نوشته ها

دسته بندی ها

جستجو

لینک های روزانه

برچسب ها

این روزها  دلم فیلتر شده است

آخر هر کارش می کنم باز نمی شود...

نوشته شده در دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 22:44 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • ها نشین نیمکت جاده های خسته



    با پیرهنی سیاه



    بی هیچ اعتراضی



    با دو چشمی پر از نقاب



    سکوتی سررفته از هیاهو



    و دلی مرده در اعتصاب



    در تاریکی ای که دارد بزرگتر می شود انگار



    دیوارهایی مدام در حال قد کشیدن



    و حس نداشتن که با یک آمار جدید



    همزاد می شودو



    بیشتر با خودش درد میآورد!



    باید کمی ستاره بنوشم



    یا دستانم را برکف آسمان بمالم



    باید تمام ترانه های خوانده نشده زیر لب ها یم را



    یکجا به ماه ببخشم



    یک عالمه قصه به خورد چشمهایم بدهم



    و برای ادا کردن قرضهایم



    دستم را دور قلبم حلقه کنم٬



    نباید انقدر درین حس های وامانده



    در جا بزنم



    پیاده می شوم





    شاید آخر کسی



    دلش هوس هوای تازه کرده باشدو



    کنار پنجره بیاید
     
    نوشته شده در دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 22:41 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  •  

    جان اسیر دل 

    دل اسیر دوست

    دوست چه میداند دل اسیر اوست


    نوشته شده در جمعه سیزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 21:10 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • برايم کـــف زدند
    در آغوشـم گرفتند
    تاييد و تشويقـــم کردند که آخر فراموشت کـردم
    ديگر تا ابد بر لـبانم لبخندی تَصنـعی مهــمان است
    امـا بيـنِ خودمـان باشد ،
    هـنوز تنـها دلبــرکم تو هسـتی

    نوشته شده در دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 22:53 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • برايم کـــف زدند
    در آغوشـم گرفتند
    تاييد و تشويقـــم کردند که آخر فراموشت کـردم
    ديگر تا ابد بر لـبانم لبخندی تَصنـعی مهــمان است
    امـا بيـنِ خودمـان باشد ،
    هـنوز تنـها دلبــرکم تو هسـتی

    نوشته شده در دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 22:53 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • نوشته شده در یکشنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۱ ساعت 14:46 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • در جلسه امتحانِ عشق

    من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!
    یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
    درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
    در این سکوت بغض‌آلود
    قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند!
    و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد!
    عشق تو نوشتنی نیست..
    در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم!
    وقت تمام است.
    برگه‌ها بالا..

    وقتی یه آدم میــــــــگه ،

    هیچ کس منو دوســــــــت نداره

    منظورش از هیچ کــــس ،

    یک نفــــــــر بیشتر نیست

    همون یه نفری که برای اون همه کســــــــه

    قابل توجه یه عزیزی که همیشه میگه هیشکی من ودوست نداره!!!!!!!!!!!!!!!!!

    در خاطری که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ،

    بگذار در گوشت بگویم

    میـــخواهــمــــــــت ” …

    این خلاصه ی ،

    تمام حرفای عاشقــــانه دنـــیا....!!!

    نوشته شده در پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۱ ساعت 16:37 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • فرعون هر گاه در کنار نیل میرفت وقتی که روان شدی نیل با او روان شدی وچون بایستادی نیل با او بایستادی.وشک نیست که ان نه از جمله کرامات بود اگر چه او را و قوم او راچنان مینمود که ان محض قدرت وعین اعجاز است بل مکر الهی بود تا او را در کفر خود راسخ تر کند واز قبول ایمان دورتر میگردد


                                                      مصباح الهدایه:کاشانی

    خدایا ما از بندگان رانده شده خود نگردان

    نوشته شده در سه شنبه سی ام آبان ۱۳۹۱ ساعت 11:39 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  •  


    لباس مشکی ما را به دستمان بدهید

    به ما حسینیه ی گریه را نشان بدهید

    مرا که راهی بزم عزای اربابم

    برای زود رسیدن کمی توان بدهید

    اگر خدای نکرده در آخر خطم

    به جان اشک سه ساله مرا امان بدهید

    نماز گریه ی ما با امامت سقاست

    به روی مأذنه ی کربلا اذان بدهید

    برای آن که بمانم همیشه بر درتان

    به کلب قافله ی عشق استخوان بدهید

    قسم به حرمت چشمانتان اگر مُردیم

    به روی سنگ حسینیه غسلمان بدهید

    علی اکبر لطیفیان

    یاااااااااااااااااااااااااااا حسین

    نوشته شده در جمعه بیست و ششم آبان ۱۳۹۱ ساعت 19:58 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
    همه اندیشه ام اندیشه فرداست
    وجودم از تمنای تو سرشار است
    زمان در بستر شب خواب و بیدار است

    شراب شعر چشمان تو

    هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان ها باز
    خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز

    رود آنجا که می بافند کولی های جادو، گیسوی شب را
    همان جاها، که شب ها در رواق کهکشان ها عود می سوزند
    همان جاها، که اختر ها به بام قصر ها مشعل می افروزند
    همان جاها، که رهبانان معبدهای ظلمت نیل می سایند
    همان جاها که پشت پرده شب، دختر خورشید فردا را می آرایند

    همین فردای افسون ریز رویایی
    همین فردا که راه خواب من بسته است
    همین فردا که روی پرده پندار من پیداست
    همین فردا که ما را روز دیدار است
    همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست
    همین فردا، همین فردا

    من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

    زمان در بستر شب خواب و بیدار است
    سیاهی تار می بندد
    چراغ ماه، لرزان از نسیم سرد پاییز است
    دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
    به هر سو چشم من رو می کند فرداست

    سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
    قناری ها سرود صبح می خوانند
    من آنجا چشم در راه توام، ناگاه
    تو را از دور می بینم که می آیی
    تو را از دور می بینم که میخندی
    تو را از دورمی بینم که می خندی و می آیی
    نگاه
    م باز حیران تو خواهد ماند
    سراپا چشم خواهم شد

    تو را در بازوان خویش خواهم دید
    سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
    تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
    برایت شعر خواهم خواند
    برایم شعر خواهی خواند
    تبسم های شیرین تورا با بوسه خواهم چید
    وگر بختم کند یاری
    در آغوش تو
    ای افسوس!

    سیاهی تار می بندد
    چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
    هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
    زمان در بستر شب خواب و بیدار است

    فریدون مشیری

    نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۱ ساعت 19:25 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  •  

     

    این روزها خون هم گریه کنی


    عمق همدردی دیگران  


    یک کلمه است


    ....آخی....

     

     

    [تصویر:  fmapz89qsseckk1rmub9.jpg]

    بعضی وقتا ســـکوت میکنی چون آنقدر رنجیده‌ای که نمی‌خواهی حرف بزنی

    بعضی وقتا ســـکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری

    گاهی سکـــــــــوت یه اعتراضه

    گاهی هم یه انتظار

    اما بیشتر ســــــکوت واسه اینه که

    هیچ کلمه‌ای نمیتونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه.....

    نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۱ ساعت 18:1 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • سلام

    وقتی شغل آدم تغییر می کند

    درزمان های گذشته فکر می کردم که تغییر شغل چندان سخت نمی باشد اما هم اکنون متوجه شدم که  کاری بسیار مشکل و طاقت فرسا است.

    دبیر مقطع راهنمایی به مقطع ابتدایی وارد میشود................................

    از دور دست ها برایم مقطع ابتدایی مقطعی سخت آسان بود .در مخیله خود آن را کاری بس راحت می دیدم .اما حال متوجه شدم که در چه...

    االبته شاید دلیل این برداشت منطقه شغلی من باشد.

    منطقه متفاوت ...عجیب است اما تفاوت فرهنگی بین ما موج میزند.شاید دلیل آن وسعت شهر اهواز می باشد .شهری که جایی برای نفس کشیدن میان انبوه آدم ها وجود ندارد

    مفاسد اخلاقی وخانودگی........................................:

    در یک کلاس ۳۵ نفره ابتدایی ۴فرزند طلاق

    کودکانی با چشم های کبود

    و مادرانی با نگاهی اسف بار

    گفتن واقعیت همیشه سخت است.اما متاسفانه این واقعیت ها وجود دارد وهیچ کس نمی تواند آن را مخفی کند چرا هرگزکه یک موجود معدوم نیست.

    شاید دیدن نیمه خالی لیوان کار درستی نیست .گاه گداری با خود می گویم چشم هارا باید شست اما آنقدر کودکی که زیر ربگار مشکلات قد خم کرده غمگینم می کند که نمی توانم سهراب وار به نیمه پر ودانش آموزانی که با خانواده های فرهیخته خود در فضای سالم اجتماعی زندگی می کنند بنگرم.

    ا

     

    نوشته شده در چهارشنبه هفدهم آبان ۱۳۹۱ ساعت 22:27 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • سلام

    ممنون از حضورتون به وبلاگم وشرمنده از سر نزدن من

    راستش فکر کنم این فقط برای مدت کوتاهی باشه که اینترنت رو تو خونه خودم ردیف کنم

    اول زندگی ومکشکلات

    راست من به خاطر شغل همسرم محل زندگیم رو تغییر دادم وغل خودم انتقال پیدا کرد

    ازدواج وپایان زندگی مجردی وشروع مسئولیت

    تغییر شهر ووتغییرتغییر محل کار

    دلتنگی خانواده

    خانه داری

    دانشگاه

    راست اوایل برام خیلی نفس گیر بود واگر بگم هنوزم نیست دروغ محض هست اما خوب فکر می کنم فقط به خاطر همسرم این شرایط رو میخوام تحمل کنم

    من چندان با فرهنگ مردم اهواز دمساز نیستم واحساس می کنم اهواز دارای ضعف فرهنگی شدیدی هست که البته به خاطر بزرگیش منطقه منطقه تا منطقه فرق داره

     

     

    نوشته شده در پنجشنبه یازدهم آبان ۱۳۹۱ ساعت 12:31 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • سلام

    هفته گذشته همچین روزی من توی آرایشگاه بودم و شب مراسم عروسیم بود

    رویایی ترین مراسمی که همه منتظرش هستن و دوست دارن خودشون رو تو لباس عروس ودامادی ببینن

    خدا همه رو به عشقشون برسون.آمین

    از دوستانی که هم تبریک گفتن و تو مراسمم شرکت کردن یا دور را دور تبریک دادن ممنونم

    نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۱ ساعت 13:46 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []




  • یکی بود یکی نبود ، من بودم و تو نبودی ،

    زیر سقف اتاق تنهایی ، تو را میخواستم و رفته بودی

    یکی عاشق بود ، یکی بی وفا ،

    من مثل شیشه شکستم و تو خرده شیشه ها را گذاشتی زیر پا

    یکی به انتظار ، یکی بی خیال ،

    من در انتظارت نشستم و تو شدی حسرتی در این انتظار

    یکی بود یکی نبود ، من بودم و تو رفته بودی ،

    برای پیدا کردنت هیچ ردپایی از خودت نگذاشته بودی

    یکی چشمهایش پر از اشک شده ، یکی به جرم دلشکستن فراری شده

    یکی اینجا باز هم عاشق است ، یکی در حال فراموش کردن است!

    دلم به هوای تو ، بی هوا ، سر به بیابان گذاشته

    ، اما نمیداند که دیگر کار از کار گذشته

    ، دیگر دلت از خط پایان گذشته و این منم که هنوز به آخر قصه نرسیده ام

    جا مانده ام در قصه ای که حکایت از مجنونی تنها دارد ،

    این قصه دیگر همچو آغازش جایی برای لیلی بی وفا ندارد

    سرانجام همه دلتنگی ها ، همه آن قول و قرارها همین بود ،

    فاصله من و تو بین آسمان و زمین بود

    تو پرواز کردی و من خاک شدم ،

    مثل یک قطره آب در وسعت یک کویر خشک گرفتار شدم...

    یکی بود یکی نبود ، من بودم و تو نبودی

    تا چشم بر روی هم گذاشتم ، برای همیشه از کنارم رفته بودی...

    نقد دختر آسمانی:

    به نظر من این شعر وبه قولی دکلمه ادبی با یک آغاز زیبا شروع به کار کرده اما متاسفانه فرود خوبی نداشته و انگار شاعر نمی دونسته که چطور سر وته شعر روی هم بزاره. 

    نوشته شده در پنجشنبه سی ام شهریور ۱۳۹۱ ساعت 12:20 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • در دادگاه عشق قسمم قلبم بود، وكيلم دلم بود

     

    و حضار جمعي از عاشقان و دلسوختگان

     

    قاضي نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن

     

     تو اعلام كرد پس محكوم شدم به تنهايي و مرگ

     

    كنار چوبه ي دار از من خواستند تا آخرين خواسته ام را بگويم

     

    و من گفتم به تو بگويند: 

    دوستت دارم

    نوشته شده در شنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 22:18 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • ایرانیا از میوه وسبزی هم فحش میسازن؛

    گلابی : بدرد نخور .

    سیب زمینی : بی خاصیت , بی رگ.

    گیشنیز: آدم مفت خور .

    شلغم : گیج و مشنگ .

    هویج : آدم علّاف .

    بادمجون : معطّل .

    شفتالو : آدم دوست داشتنی .

    باقالی : تنبل ...

    و , و , و ...

    نوشته شده در جمعه هفدهم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 21:26 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • سلامممممممممم

    ککککمکم کنید

    دوستای خوبم لطفا یه شعر زیبا برای کارت عروسیم بهم پیشنهاد کنید

    نوشته شده در شنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 14:57 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • To fall in love
    عاشق شدن

    To laugh until it hurts your stomach
    آنقدر بخندي که دلت درد بگيره

    To find mails by the thousands when you return from a vacation
    بعد از اينکه از مسافرت برگشتي ببيني هزار تا نامه داري

    To go for a vacation to some pretty place
    براي مسافرت به يک جاي خوشگل بري

    To listen to your favorite song in the radio
    به آهنگ مورد علاقت از راديو گوش بدي

    To go to bed and to listen while it rains outside
    به رختخواب بري و به صداي بارش بارون گوش بدي

    To leave the Shower and find that the towel is warm
    از حموم که اومدي بيرون ببيني حوله ات گرمه

    To clear your last exam
    آخرين امتحانت رو پاس کني

    To receive a call from someone, you don't see a lot, but you want to
    کسي که معمولا زياد نمي‌بينيش ولي دلت مي‌خواد ببينيش بهت تلفن کنه

    To find money in a pant that you haven't used since last year
    توي شلواري که تو سال گذشته ازش استفاده نمي‌کردي پول پيدا کني

    To laugh at yourself looking at mirror, making faces
    براي خودت تو آينه شکلک در بياري و بهش بخندي

    Calls at midnight that last for hours
    تلفن نيمه شب داشته باشي که ساعتها هم طول بکشه

    To laugh without a reason
    بدون دليل بخندي

    To accidentally hear somebody say something good about you
    بطور تصادفي بشنوي که يک نفر داره از شما تعريف مي‌کنه

    To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours
    از خواب پاشي و ببيني که چند ساعت ديگه هم مي‌توني بخوابي

    To hear a song that makes you remember a special person
    آهنگي رو گوش کني که شخص خاصي رو به ياد شما مياره

    To be part of a team
    عضو يک تيم باشي

    To watch the sunset from the hill top
    از بالاي تپه به غروب خورشيد نگاه کني

    To make new friends
    دوستاي جديد پيدا کني

    To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person
    وقتي اونو ميبيني دلت هري بريزه پايين

    To pass time with your best friends
    لحظات خوبي رو با دوستانت سپري کني

    To see people that you like, feeling happy
    کساني رو که دوستشون داري رو خوشحال ببيني

    See an old friend again and to feel that the things have not changed
    يه دوست قديمي رو دوباره ببيني و ببيني که فرقي نکرده

    To take an evening walk along the beach
    عصر که شد کنار ساحل قدم بزني

    To have somebody tell you that he/she loves you
    يکي رو داشته باشي که بدوني دوستت داره

    remembering stupid things done with stupid friends. To laugh, laugh, and ... laugh
    يادت بياد که دوستاي احمقت چه کارهاي احمقانه اي کردند و بخندي و بخندي و ... باز هم بخندي

    These are the best moments of life
    اينها بهترين لحظه‌هاي زندگي هستند

    Let us learn to cherish them
    قدرشون رو بدونيم

    "Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
    زندگي يک مشکل نيست که بايد حلش کرد بلکه يک هديه است که بايد ازش لذت برد"


    وقتي زندگي 100 دليل براي گريه كردن
    به تو نشون ميده
    تو 1000 دليل براي خنديدن
    به اون نشون بده ...

    "چارلي‌ چاپلين"

    نوشته شده در شنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 14:54 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  •  

    نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 14:32 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • مرا دیو درد بر دل نشسته ست

    ای باران سیل اسا

    ببار از اسمان ابری دلتنگ

    که امشب هم نیاید باز مهمانم

     

    دوچشمم مانده بر سنگ فرش کوچه ها باران

    ببار که امشب دانه هایت را

    با سوره های حمدو ناس و قدر بیشتر تر کرده ام

    ببار که امشب آسمان هم کینه میتوزد

    ببار تا بغضهای حنجرش آرام گیرد

     

    نمیدانم چه دردی دارد این باران

    نمیدانم چه بغضی دارد این باران

    که چون یاد از من مسکین کند مهمان شیدایم

    به بارش میدهد تن را

    و فرمان میدهد او را

    که بازا سوی اقبالت

    منه پا در ره مشتاق دیدارت

    گذارش تا که در جامش

     شراب خون تنهایی بنوشد باز

    گذارش تا به خلوتگاه سر خویش

    جلیس قصه ها باشد

    انیس غصه ها باشد

     

    گذارش تا بمیر در میان درد و دیوار و در پی

    که چون فرهاد عاشق شب شکن باشد

     

    باری از فرمان بیرحمانه باران

    باز میگردد مهمانم سوی اقبالش

    و من باز اندرین خانه متروک

    به باران شکوه میبافم

     

    که ای باران سیل اسا

    ببار از اسمان ابری دلتنگ

    که امشب هم نیاید باز مهمانم

     

    نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 0:22 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • شب و تاریکی رسیدند ز راه

    میفشارند مرا در قفس تنهایی

    و چهار دیوار بلند اینک

    طرح زندان مرا میریزند

    نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 0:20 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • بوی عشق میرسد از کوچه صبح

    و تو از پشت طراوت

    می نهی پا به همان سوی تن خسته من

    با تو این قاصدک است خنده کنان

    بر دم برنده شمشیر سپهر

    آّه:

    و تو از وراء نور  میایی

    حوریان هم همه در پشت سرت می ایند ، می خندند

    سایه ها بر سر راهت می رقصند ، میرقصند

    و من از روی نسیمی مدهوش

    تا کران:

    پر ز مهرت می ایم ، می ایم

     

    انچه از قلب لطیفم مانده بر جا همه ارزانی تو

    همه نگاه گرمم خیره بر قامت تو

    همه امید عمرم:

    یک نوازش،یک نگاه،یا یک صدا از تن تو

     

    یاد من هست که ایامی پیش

    با من اشتی تر از این دوران بودی

    و به گاه گل سپیده هر صبح

    بهر من یک سبد شعر می سرودی

    می تنیدی روح خوابم را با شمیمت

    می رسیدی جسم و جان را با وصالت

    و من از روزنه پنجره ها می دیدم

    کودکان را همه پاک

    که برایت گل موج می چینند

    از دل دریای محبت

    آه :

    پشت ان روزنه ها و درون های و هوی بچه ها

    همچو آواز دل انگیز قناری

    چه سرودی زیبا بود

    چه سرودی ! در لطافت مثل گل

    در صداقت مثل آب

    در کنارش جاده ای سبز از صفا

    در میانش بوته هایی از اقاقی

    انتهایش شهر سفید نور بود...

     

    اینک در انتظار تو ام

    در انتظار تو گویی نگاه مرا

    به انسوی پنجره ها دوخته اند

    گویی با نرمی لحظه ها

    سینه ام را دریده اند

     

    من:

    به اظطراب سکوت کوهستان

    در دل تاریک شب رسیده ام

    من:

    به سوی سراب سرد بیابان

    از سوز کام تشنه ام دویده ام

    اینک در انتظار تو ام

    اینک در انتظار تو ام

     

    نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 0:14 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • پسرک یک سری کامل تیله داشت و دخترک چندتایی شیرینی با خودش داشت.
    پسر به دختر گفت : من همه تیله هامو بهت میدم؛ در عوض تو همه شیرینیهات رو به من بده !
    دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد...!
    اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد...
    آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و راحت خوابش برد ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ، چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش را به او نداده ...!!!
    *****
    عذاب وجدان همیشه متعلق به كسی است كه صادق نیست اما آرامش سهم كسی است كه صادق است...

    لذت دنیا متعلق به كسی نیست كه با آدم صادق زندگی می كند بلکه آرامش دنیا سهم كسی است كه با وجدان صادق زندگی میكند...


    داستانی از پائولو کوئیلو
    نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 12:51 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • قشنگترين بهانه ام.....

    زندگي را بي بهانه ميخواستم

                  ولي غافل از اينكه داشتن تو

                             قشنگترين بهانه ام شد....!

    من....!

    من

    از تمام آسمان

    يك باران را ميخواهم..

    و از تمام زمين

    يك خيابان را...

    و از تمام تو

    يك دست

    كه قفل شده در دست من..


    1169a4181bfaae57b25f3a2b62b10a7b-300
    نوشته شده در سه شنبه دهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 0:50 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  •               

    دلم ساعتی میخواهد


    که مانده باشد روی ساعتهای با تو بودن


    حرف آخر:
     
    دلتنگی


                   گاهی چيزی است


                                               

                                                مثل ياكريمی 


                                                 

                                                          كه لای پنجره گير افتاده....



    نوشته شده در شنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۱ ساعت 11:1 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • عزیزم دوست دارم

                           

    تو کجایی که ببینی دل من در حسرت دیدارست دیدار تو؟

                                                                              منعم نکن عاشقم من عاشق تو

          تو کجایی که ببینی دل من تنهاست تنهای تنها...؟

                                                                             منعم نکن عاشقم من عاشق تو

          تو کجایی که ببینی واله و شیدا شدم...؟

                                                                             منعم نکن اسیرم من اسیردل تو

          تو کجایی که ببینی دیدگانم بارانی ست؟

                                                                            منعم نکن دلتنگم دلتنگ دیدن روی تو

         تو کجایی ای مونس من چشم به راهت هستم؟

                                                                            منعم نکن دیوانه ام دیوانه ان نگاه تو

        تو کجایی امشب ای نازنینم...؟

                                                                            منعم نکن دلتنگم دل تنگ ان صدای تو

    نوشته شده در شنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۱ ساعت 10:51 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • سلام

    امشب در سر شوری دارم، امشب در دل نوری دارم
    باز امشب در اوج آسمانم، راضی باشد با ستارگان
    امشب یکسر شوق و شورم، از این عالم گوئی دورم

    از شادی پر گیرم که رسم به فلک
    سرود هستی خوانم در بر حور و ملک
    در آسمان غوغاها فکنم
    سبو بریزم ساغر شکنم

    امشب یکسر شوق و شورم، از این عالم گوئی دورم
    با ماه و پروین سخن می گویم، وز روی مه خود اثری جویم
    جان یابم زین شبها، می کاهم از غمها
    ماه و زهره را به طرب آرم،از خود بی خبرم ز شعف دارم
    نغمه ای بر لب ها، نغمه ای بر لب ها
    امشب یکسر شوق و شورم، از این عالم گوئی دورم

    امشب در سر شوری دارم، امشب در دل نوری دارم
    باز امشب در اوج آسمانم، رازی باشد با ستارگان
    امشب یکسر شوق و شورم، از این عالم گوئی دورم


    عروسی پسر عموم که برام مثل برادر هست دیشب بود.آخر شب ناگهان تمام کودکی هامون یادم آمد.وباز دوباره خوندم:
    ناگهان چقدر زود دیر می شود
    وبا خواندن این شعر تار تار وجودم سفر توی زمان رو حس کرد وبرای داماد وعروس آرزوی بهترین ها رو کردم
    از تمام دوستانم خواهانم برای خوشبختی این دو کبوتر دعای خیرشون رو دریغ نکنند.
    نوشته شده در سه شنبه بیستم تیر ۱۳۹۱ ساعت 23:47 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • امسال تولدم با یک امتحان سخت همراه بود

    امتحان مثنوی

    ۹۰۰صفحه آنم تو یک روز ونیم

    خوب به این دلیل نتونستم آپ کنم ونتونستم مثل هر سال به خودم بگم آغاز جدید وشروع دوباره مبارک

    خدایا از اینکه به من حقیر اجازه دادی تا دوباره شروع کنم وتو رو ستایش کنم ازت ممنونم

    خدایا امسال آرزوم سلامت دختر خواهرم بود ومن نه تنها برای آن بلکه برای همه بندگانت آرزوی سلامت جسمی وروحی دارم وامیدوارم نگاهت رو به من حقیر هم بیندازی

    راستی الان نمره تحقیق در دستور زبان رو که ترم گذشته فقط ۲نفر قبولی داشت ۱۶.۲۳گرفتم.بازم شکر

     

    نوشته شده در یکشنبه چهارم تیر ۱۳۹۱ ساعت 12:3 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • سلام

    گلی آمدنت به خانه مبارک

    یه روز که این نوشته ها را خوندی میای میگی که واییییییییی چه جالبه

    من وعمو بهزادت کنار هم نشستیم داشتیم درباره رنگی بودن یا نبودن چشات حرف میزدیم

    الان که رنگی بودن .من اولین لحظه آبی دیدمشون .تو بیمارستان توی دستگاه

    نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 15:35 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []