درباره

آری آغاز عشق دوست داشتن است


سلام
یه مشت حرف دل برای همه آنهایی که دل دارن


آخرین نوشته ها

دسته بندی ها

جستجو

لینک های روزانه

برچسب ها

فرعون هر گاه در کنار نیل میرفت وقتی که روان شدی نیل با او روان شدی وچون بایستادی نیل با او بایستادی.وشک نیست که ان نه از جمله کرامات بود اگر چه او را و قوم او راچنان مینمود که ان محض قدرت وعین اعجاز است بل مکر الهی بود تا او را در کفر خود راسخ تر کند واز قبول ایمان دورتر میگردد


                                                  مصباح الهدایه:کاشانی

خدایا ما از بندگان رانده شده خود نگردان

نوشته شده در سه شنبه سی ام آبان ۱۳۹۱ ساعت 11:39 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  •  


    لباس مشکی ما را به دستمان بدهید

    به ما حسینیه ی گریه را نشان بدهید

    مرا که راهی بزم عزای اربابم

    برای زود رسیدن کمی توان بدهید

    اگر خدای نکرده در آخر خطم

    به جان اشک سه ساله مرا امان بدهید

    نماز گریه ی ما با امامت سقاست

    به روی مأذنه ی کربلا اذان بدهید

    برای آن که بمانم همیشه بر درتان

    به کلب قافله ی عشق استخوان بدهید

    قسم به حرمت چشمانتان اگر مُردیم

    به روی سنگ حسینیه غسلمان بدهید

    علی اکبر لطیفیان

    یاااااااااااااااااااااااااااا حسین

    نوشته شده در جمعه بیست و ششم آبان ۱۳۹۱ ساعت 19:58 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
    همه اندیشه ام اندیشه فرداست
    وجودم از تمنای تو سرشار است
    زمان در بستر شب خواب و بیدار است

    شراب شعر چشمان تو

    هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان ها باز
    خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز

    رود آنجا که می بافند کولی های جادو، گیسوی شب را
    همان جاها، که شب ها در رواق کهکشان ها عود می سوزند
    همان جاها، که اختر ها به بام قصر ها مشعل می افروزند
    همان جاها، که رهبانان معبدهای ظلمت نیل می سایند
    همان جاها که پشت پرده شب، دختر خورشید فردا را می آرایند

    همین فردای افسون ریز رویایی
    همین فردا که راه خواب من بسته است
    همین فردا که روی پرده پندار من پیداست
    همین فردا که ما را روز دیدار است
    همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست
    همین فردا، همین فردا

    من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

    زمان در بستر شب خواب و بیدار است
    سیاهی تار می بندد
    چراغ ماه، لرزان از نسیم سرد پاییز است
    دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
    به هر سو چشم من رو می کند فرداست

    سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
    قناری ها سرود صبح می خوانند
    من آنجا چشم در راه توام، ناگاه
    تو را از دور می بینم که می آیی
    تو را از دور می بینم که میخندی
    تو را از دورمی بینم که می خندی و می آیی
    نگاه
    م باز حیران تو خواهد ماند
    سراپا چشم خواهم شد

    تو را در بازوان خویش خواهم دید
    سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
    تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
    برایت شعر خواهم خواند
    برایم شعر خواهی خواند
    تبسم های شیرین تورا با بوسه خواهم چید
    وگر بختم کند یاری
    در آغوش تو
    ای افسوس!

    سیاهی تار می بندد
    چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
    هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
    زمان در بستر شب خواب و بیدار است

    فریدون مشیری

    نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۱ ساعت 19:25 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  •  

     

    این روزها خون هم گریه کنی


    عمق همدردی دیگران  


    یک کلمه است


    ....آخی....

     

     

    [تصویر:  fmapz89qsseckk1rmub9.jpg]

    بعضی وقتا ســـکوت میکنی چون آنقدر رنجیده‌ای که نمی‌خواهی حرف بزنی

    بعضی وقتا ســـکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری

    گاهی سکـــــــــوت یه اعتراضه

    گاهی هم یه انتظار

    اما بیشتر ســــــکوت واسه اینه که

    هیچ کلمه‌ای نمیتونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه.....

    نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۱ ساعت 18:1 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • سلام

    وقتی شغل آدم تغییر می کند

    درزمان های گذشته فکر می کردم که تغییر شغل چندان سخت نمی باشد اما هم اکنون متوجه شدم که  کاری بسیار مشکل و طاقت فرسا است.

    دبیر مقطع راهنمایی به مقطع ابتدایی وارد میشود................................

    از دور دست ها برایم مقطع ابتدایی مقطعی سخت آسان بود .در مخیله خود آن را کاری بس راحت می دیدم .اما حال متوجه شدم که در چه...

    االبته شاید دلیل این برداشت منطقه شغلی من باشد.

    منطقه متفاوت ...عجیب است اما تفاوت فرهنگی بین ما موج میزند.شاید دلیل آن وسعت شهر اهواز می باشد .شهری که جایی برای نفس کشیدن میان انبوه آدم ها وجود ندارد

    مفاسد اخلاقی وخانودگی........................................:

    در یک کلاس ۳۵ نفره ابتدایی ۴فرزند طلاق

    کودکانی با چشم های کبود

    و مادرانی با نگاهی اسف بار

    گفتن واقعیت همیشه سخت است.اما متاسفانه این واقعیت ها وجود دارد وهیچ کس نمی تواند آن را مخفی کند چرا هرگزکه یک موجود معدوم نیست.

    شاید دیدن نیمه خالی لیوان کار درستی نیست .گاه گداری با خود می گویم چشم هارا باید شست اما آنقدر کودکی که زیر ربگار مشکلات قد خم کرده غمگینم می کند که نمی توانم سهراب وار به نیمه پر ودانش آموزانی که با خانواده های فرهیخته خود در فضای سالم اجتماعی زندگی می کنند بنگرم.

    ا

     

    نوشته شده در چهارشنبه هفدهم آبان ۱۳۹۱ ساعت 22:27 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • سلام

    ممنون از حضورتون به وبلاگم وشرمنده از سر نزدن من

    راستش فکر کنم این فقط برای مدت کوتاهی باشه که اینترنت رو تو خونه خودم ردیف کنم

    اول زندگی ومکشکلات

    راست من به خاطر شغل همسرم محل زندگیم رو تغییر دادم وغل خودم انتقال پیدا کرد

    ازدواج وپایان زندگی مجردی وشروع مسئولیت

    تغییر شهر ووتغییرتغییر محل کار

    دلتنگی خانواده

    خانه داری

    دانشگاه

    راست اوایل برام خیلی نفس گیر بود واگر بگم هنوزم نیست دروغ محض هست اما خوب فکر می کنم فقط به خاطر همسرم این شرایط رو میخوام تحمل کنم

    من چندان با فرهنگ مردم اهواز دمساز نیستم واحساس می کنم اهواز دارای ضعف فرهنگی شدیدی هست که البته به خاطر بزرگیش منطقه منطقه تا منطقه فرق داره

     

     

    نوشته شده در پنجشنبه یازدهم آبان ۱۳۹۱ ساعت 12:31 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []