درباره

آری آغاز عشق دوست داشتن است


سلام
یه مشت حرف دل برای همه آنهایی که دل دارن


آخرین نوشته ها

دسته بندی ها

جستجو

لینک های روزانه

برچسب ها

خنده ام میگیرد..

وقتی پس از مدت ها بی خبری،

بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری،

میگویی دلم برایت تنگ است؛

یا مرا به بازی گرفته ای..!

یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی..!

دلتنگی ارزانی خودت..

 وقتی خاطره های ادم زیاد میشه دیوار اتاقش پرعکس میشه
اما همیشه دلت واسه اونی تنگ میشه که نمیتونی عکسش رو به دیوار بزنی

نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 15:50 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • این روزها  دلم فیلتر شده است

    آخر هر کارش می کنم باز نمی شود...

    نوشته شده در دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 22:44 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • ها نشین نیمکت جاده های خسته



    با پیرهنی سیاه



    بی هیچ اعتراضی



    با دو چشمی پر از نقاب



    سکوتی سررفته از هیاهو



    و دلی مرده در اعتصاب



    در تاریکی ای که دارد بزرگتر می شود انگار



    دیوارهایی مدام در حال قد کشیدن



    و حس نداشتن که با یک آمار جدید



    همزاد می شودو



    بیشتر با خودش درد میآورد!



    باید کمی ستاره بنوشم



    یا دستانم را برکف آسمان بمالم



    باید تمام ترانه های خوانده نشده زیر لب ها یم را



    یکجا به ماه ببخشم



    یک عالمه قصه به خورد چشمهایم بدهم



    و برای ادا کردن قرضهایم



    دستم را دور قلبم حلقه کنم٬



    نباید انقدر درین حس های وامانده



    در جا بزنم



    پیاده می شوم





    شاید آخر کسی



    دلش هوس هوای تازه کرده باشدو



    کنار پنجره بیاید
     
    نوشته شده در دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 22:41 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  •  

    جان اسیر دل 

    دل اسیر دوست

    دوست چه میداند دل اسیر اوست


    نوشته شده در جمعه سیزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 21:10 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • برايم کـــف زدند
    در آغوشـم گرفتند
    تاييد و تشويقـــم کردند که آخر فراموشت کـردم
    ديگر تا ابد بر لـبانم لبخندی تَصنـعی مهــمان است
    امـا بيـنِ خودمـان باشد ،
    هـنوز تنـها دلبــرکم تو هسـتی

    نوشته شده در دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 22:53 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []

  • برايم کـــف زدند
    در آغوشـم گرفتند
    تاييد و تشويقـــم کردند که آخر فراموشت کـردم
    ديگر تا ابد بر لـبانم لبخندی تَصنـعی مهــمان است
    امـا بيـنِ خودمـان باشد ،
    هـنوز تنـها دلبــرکم تو هسـتی

    نوشته شده در دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 22:53 توسط : دختر آسمانی | دسته :
  •    []