مدتهاست که نیستم و پستی نمی گذارم . به نظر می رسد این وبلاگ بازمانده گذشته و لحظاتی است که من برای خودم پیدا می کنم.
دخترم هر روز بزرگ تر از روز قبل می شود و به همین سان نیز یک روز بر عمر من نیز اضافه می شود . عجیب است که از روزی که او وارد زندگی ام شد گذشت زمان برایم شیرین است.
هنوز هم مدرسه می روم و هنوز هم به عنوان یک معلم با مشکلات نظام آموزشی و جامعه دست پنجه نرم می کنم
دلم نمی خواهد این وبلاگ وبلاگی باشد که مشکلات مرا یدک بکشد بلکه دوست دارم لبریز از لحظات دوست داشتنی زندگی ام باشد .
به دنبالت گشتم
مرزها را در نوردیدم
با زبان بی زبانی تو را صدا کردم
اما تو دست نایافتنی
و پنهان در آلاچیق زمانی
معشوق من
مرا به باد بسپار
تا گرده ای شوم در آسمان
و به توپیوندم
مرا به ابرها بسپار
تا در تو حل شوم و ببارم
نرا به زمین بسپار
تا خاک شوم و برویم
معشوق من
دست نیافتنی ام
دلتنگ ام دلتنگ

